هما

ساخت وبلاگ

امکانات وب

وقت اذان صبح نزدیکه،دارم نفس نفس زنون خودمو میرسونم به سمت حرم..

من و گنبد طلایی که رو به رومه...چه قدر طلایی و زیبا.

خداروشکر،رسیده ام به بست شیخ طوسی.می ایستم روبروی تابلوی اذن دخول..

هرچند با یک "یا اباالفضل" گفتنم نگاهم میکنی و اذن به ورودم میدهی،

اما به رسم ادب اذن دخول را زیر لب زمزمه میکنم.

ورودی را که رد کردم،همانجا و هماندم دست به سینه به تو سلام میدهم..

صدای مناجات سحرگاهی حرم،میرساندم به صحن سقاخانه.آخ صحن سقا خانه و ما ادرک...

کنار این درب ورودی صحن که می ایستم،قبله ام میشود کمی مایل به راست..

سلامی دوباره میدهم به تو،نگاهم از گنبد و گلدسته سر میخورد به ایوان طلا...

تلاوت قرآن قبل اذان صبح...

راهمو همونطوری کمی مایل به راست ادامه میدم تا خودمو میرسونم به ایوان طلا

 که تا اذان نشده و درهای ورودی به ضریح را نبسته اند ، برسم به روضه منوره ات..

خب دست من نیست..این موقع از حرم تو،ضریح خیلی دیدنیست..خیلی..

برای منی که شوق نگاه به ضریحت می کُشدم،

اذان صبح روبروی ضریح تو بودن یعنی خود خود خود بهشت...

 حالا من در چن متری از روضه منوره ات هستم...قدمهام رو آروم میکنم.

سرم رو به زیر می اندازم..الله اکبر و سبحان الله و...

تا برسم به روبروی ضریح،صدای من در الله اکبرهای مؤذن حرم گم میشود

و ناگاه همه دلم میشود لا حول و لا قوةالا بالله...

چه شکوهی..چه حریمی..چه نسیمی..

چه هوایی..چه بهشتی..

دور و بر ضریح تو برای چند دقیقه ی نماز جماعت خلوت تر شده

من همان گوشه به فاصله 5-6متری از ضریح می ایستم به تماشای حریم تماشایی تو..

چقدر ضریح تو دیدن دارد،دلم نمیاید از حریم تو چشم بردارم.اما میترسم

به حرف آسیدبرقعی برسم که نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه...

بعد نافله و نماز باز دلم میخواهد چشم بدوزم به ضریحت..

چه بین الطلوعینی شده برای من...اینجا کنار حضرت شمس الشموس....

نماز جماعت تمام شده و درهای حرم را باز کرده اند..

آدم تازه اینجا میفهمد السابقون السابقون یعنی چه!

هرکسی دلش میخواهد زودتر به تو،به امامش برسد..

چه ناله ها..چه دویدن ها..چه شوق ها..چه اشک ها ..

حالا دور و بر ضریحت خوب خوب شلوغ شده از زائران وعاشقانت...خوب خوب..

من در میان جمع زائرانت کم می آورم،گم میشوم،پیدا میشوم..

یهو دلم خیز برمیدارد.میخواهد که دورت بگردد و بگردم.

یعنی تفسیرعینی "الهی دورت بگردم"های همیشگی اش

دست به سینه عقب عقب میروم و دلم میکشاندم به رواق در رواق حریمت

شبستان به شبستان..حالا دور تا دور تو را با دلم هم قدم میشوم..

دست آخر سر از صحن جمهوری در می آورم.

اول سری به پنجره فولادش میزنم،حالا نوبتی هم باشد نوبت صحن گشتن ها رسیده

من و دل به دور تو میگردیم.صحن به صحن..دور تا دور تو..تو بگو سیاحتی در جامعه کبیره..

از صحن جمهوری بیرون می آیم و دلم میبردم به جامع رضوی..

جامع رضوی و ورودی باب الجوادش...

همیشه خدا فک میکنم که آنهایی که اذن دخولشان از باب الجوادست

 شاید برای تو  نور چشمی تر باشند و همیشه خدا فک کرده ام که هر بار با هرکاروان و

هیئتی که به مشهد آمده ام مسیر اصلی مان به حریم تو از بست شیخ طوسی یا طبرسی بوده..

برای همین دیروز کلی خیابان را دور زدم تا از باب الجوادت به تو برسم...

هرچند میدانم که همه ابن ابواب تنها به یک نقطه ختم میشوند..

باب الجواد یا بست شیخ طوسی یا طبرسی و ...

همه به تو میرسند و فقط تویی که مرکز ثقل همه این ابوابی...

از جامع رضوی می آیم به سمت صحن "قدس"،

حالا که "صبح نزدیک است"،و هوا کم کم دارد روشن میشود...

و من چقدر دلم روشن است که "قدس روشن میشود به نور آفتاب عالم تابتان"

حالا دارم به سمت تو می آیم..گوهرشاد...میروم سمت منبر و مقام امام زمانمان(عج)..

یاد بچگی هایم می افتم که مادر ما را روبروی آن منبر مینشاند

و میگفت روزی امام زمان در اینجا برای زائرای حرم خطبه میخواند..

و ما که غرق میشدیم در این رؤیاها..

باز دنبال دلم راه می افتم میرویم به رواق امام خمینی...

چقدر حال و هوای رواق امام برایم لذت بخش است..

قبل تر ها اینجا صحنی بی سقف بود و با حوضی در میان و من چه خاطره ها که ازش ندارم...

از رواق که بیرون میرویم و میرسیم به صحن آزادی

 صدای دعای عهد از بلندگوی حرم شنیده میشود..

تشنه ام بعد این صحن گردیها...تشنه...

360درجه دور تو چرخیدنم کامل میشود وقتی دوباره به سقا خانه میرسم...

چه آب خنکی.. به سمت  تو برمیگردم..هنوز سلام بر حسینم تمام نشده

خودمو روبروی پنجره فولاد میبینم،انگار که خنکا و سردی آب به تمام جانم رسیده باشد،می لرزم..

نوای آشنایی تمام دل و ذهن و زبانم را پر میکند...

هنوز سلام بر حسینم تمام نشده دل و ذهن و زبانم میخواند

 پنجره فولاد رضا برات کربلا میده..برات کربلا میده...

حضرت شمس الشموس! من در دسمت توأم...آفتاب مشرق ات طلوع کرده...

اما دلم باران..دستم باران..دهانم باران..

یاد گذرنامه ای که هیچ مهر و براتی بر آن ثبت نشده کوروان میکند..چشمم باران..

امام رئوف!آقای عطوف..

دل من فقط خیابان های دور تو را گشته..

فقط گرد حرم تو دویده..

صفا و مروه را در صحن و سرای تو دیده...

چشمهای بارانیم رو میبندم و با همه دلم میخونم:

یا امام رضا..

دلم مثل کبوتر گرفته از شما پر

میخوام زبون بگیرم بگم عزیز مادر

جون مادرت از تو ایوون طلا

 بال و پر بده تا برم به کربلا..

یا امام رضا..یا رضا رضا رضا یا امام رضا...

...تو همین حال و هوام که با  صدای تلوزیون به خودم میام..

چشمامو باز میکنم،.دلم یک آن فرو میریزه،چسبیده ام به زمین این خونه..

نگاهم میکنند...

من در میان جمع و دلم ....

تلویزیون داره میگه اینجا ارتباط مستقیمی برقراره با مشهد-صحن و سرای حرم امام رضا...

صدای نقاره می آید ...

هما...
ما را در سایت هما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : هما hreghabi بازدید : 108 تاريخ : چهارشنبه 26 شهريور 1393 ساعت: 22:56

         ياد دارم درغروبي ســــرد ســــرد ...

   

 

  ميگذشتـــــ ازكوچـــــه ما دوره گــــرد ...

  

 

   داد ميزد كهنـه قالـــي ميخــــرم دستــــ دوم جنس عالــــي ميخـرم ...

 

 

   كاسه و ظرف سفالـــي ميخرم گر نــداري كوزه خالـــي ميخـرم  ...

  

 

  اشك درچشمان بابا حلــقه بست عاقبت آهي كشيد ، بغضش شكست .

  

 

  اول ماه است و نان در سفره نيست اي خدا شكرت، ولي اين زندگيست؟..

 

 

   بوي نان تازه هوشش را برده بود اتفاقا مادرم هم روزه بود ...

  

 

خواهرم بي روسري بيرون دويدگفت : آقا سفره خالي ميخريد؟!...  

هما...
ما را در سایت هما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : هما hreghabi بازدید : 135 تاريخ : چهارشنبه 26 شهريور 1393 ساعت: 22:55

درخت قسم نمی خورد

فقط

شکوفه هایش را به رخ می کشد

اینک

اگرچه شاخه عریانند

اما تو باور کن

بهار

همین چند روز پیش آمده بود

و تو خواب بودی

حتی

سایه خورشید هم به روی کوچه افتاده بود

***

حالا اگر بهار را ندیدی

برای چند قطره باران دلگیر نباش

ما بغض تمام ابرهای دنیا را

                                در گلو داریم

چشمانت را به سوی آسمان بگیر

تا بباریم

 

(رضوان ابوترابی)

 

هما...
ما را در سایت هما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : هما hreghabi بازدید : 129 تاريخ : چهارشنبه 26 شهريور 1393 ساعت: 22:55